چشمهای "ف" گرد شد تا مرا میان سرخی ای چنان تند پیچیده دید ، چشمهای "ر" نیز ، "م" و "ع" و همه آنها که مرا فردای آنروز بعضاً تصادفی دیده بودند . توی دلم شکوفه ای صورتی دمیده بود ، از همان شکوفه ها که می گفتی مخصوص آن خاک مرطوب است ، هر لحظه از فرصت با تو بودن برایم غنیمت بود . کسی دستهایم را می بست ، چشمهایم را ، و پاهایم را ، و من واضحاً می دیدم کسی دلش می خواهد فاصله مان زیاد شود. چشمهای تو دلتنگی مرا میان سیاهی شب میدید و زمزمه های عاشقانه ام را می شنید ، خوابی که گریخته بود ، دردی که بی درمان رها شده بود و به اندازهء فاصله مان کش می آمد. چراغها می آمدند و میرفتند ، کوهها جمع میشدند در نقطهء بینهایت پشت سر . چقدر حرف عاشقانه میان دلم جا مانده است ، چگونه فرصتی را جستجو کنم که تو را در بر بگیرد ، لحظاتی را که به چشمهای تو تمام شود ، و هوایی را که آخرین بار صدای تو در آن طنین اندازد ؟ وسوسه های آن روزها به دلم می افتد ، نگاه های بی قرار "ج" و عشق مغرور "ب" . چقدر هوس کرده ام هیجان شور دلم را برای سولماز بگویم ، برای نادی و سمیرا . برای همهء 5 ستاره هایی که مدتی است پشت ابرها نهان شده اند ...
ساراجان با درود وخوش آمدی گرم ومهربانانه برای شما..دست بقلم داری.. این نوشتن اول اسمها اززیبائی متن می کاهد..بجای آن میتوانی نام مستعار بگذاری..برایت آرزوی موفقیت می کنم ..در ضمن اگر خواستی من می توانم در مورد قالب کمکت کنم..تندرست باشی.
سلام
خوبی سارا خانم
وبلاگ خوب با مطالب خوب
بهتر از این نمیشه
آیا حاضری باهم تبادل لینک داشته باشیم؟
موفق باشی
salam Sara Jan .
khofi ?
kheili jaleb bod
mamanonam
Felan Babay
Hani ..... 2:15 PM 4/20/2005
حرفهای ما هنوز نا تمام
تا نگاه می کنی وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آن که با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود
آه ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان چقدر زود دیر می شود